Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2842 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
regular grammar
U
دستور زبان منظم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
statement
U
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements
U
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one
U
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
languages
U
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
U
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
gramarey
U
دستور زبان
grammar
U
دستور زبان
grammars
U
دستور زبان
grammer
U
دستور زبان
grammarian
U
متخصص دستور زبان
grammarians
U
متخصص دستور زبان
ambiguous grammar
U
دستور زبان مبهم
predicate
U
گزاره
[در دستور زبان]
[ادبیات]
microprogram
U
هر دستور زبان اسمبلی کامپیوتر که با زیربرنامه اجرا شود
statements
U
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statement
U
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
operation
U
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
illegal
U
دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
eurythmy
U
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy
U
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
directives
U
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
directive
U
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
one for one
U
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
logo
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا برای مقاصد آموزشی . با دستور گرافیکی که به سادگی استفاده می شوند
dotting
U
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dot
U
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
delimiter
U
1-حرف یا نشانهای که به زبان یابرنامه شروع و پایان داده یا کورد یا اطلاع بیان میکند. 2-مرز بین دستور و آرگومان
do while
U
یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
syntactic error
U
خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
disassembler
U
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
separator
U
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skip
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifiers
U
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skipped
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifier
U
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statements
U
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
U
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
skips
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address
U
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
piped
U
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe
U
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
basic
U
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
GOSUB
U
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
fetch
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basics
U
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetched
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
effective
U
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix
U
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes
U
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branches
U
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
U
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
U
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
U
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
translators
U
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator
U
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages
U
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
U
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly
U
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language
U
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
U
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
U
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
macroinstruction
U
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
targets
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
U
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetted
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
language
U
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
U
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
U
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halts
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
author language
U
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
mealymouthed
U
ادم چرب زبان شیرین زبان
professional slang
U
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
He is speechless (inarticulate).
U
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bal
U
زبان ساده شده زبان اسمبلی
branches
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address
U
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
immediate
U
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
interpreted
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
U
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib
U
چرب زبان زبان دار
interpret
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic
U
زبان تازی زبان عربی
language
U
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting
U
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
uncluttered
<adj.>
U
منظم
kelter
U
منظم
in good order
<adj.>
U
منظم
in kelter
U
منظم
symmetric
U
منظم
orderlies
U
منظم
well-ordered
<adj.>
U
منظم
regular
<adj.>
U
منظم
regulars
U
منظم
orderly
U
منظم
straight
<adj.>
U
منظم
presentable
<adj.>
U
منظم
fair
<adj.>
U
منظم
pitched
U
منظم
ordered
U
منظم
tidy
<adj.>
U
منظم
trim
<adj.>
U
منظم
neat
<adj.>
U
منظم
decent
<adj.>
U
منظم
business like
U
منظم
methodical
U
منظم
systematic
U
منظم
businesslike
U
منظم
first string
U
منظم
steady
<adj.>
U
منظم
proper
<adj.>
U
منظم
regular set
U
مجموعه منظم
neatly
<adv.>
U
بطور منظم
regularises
U
منظم کردن
regularising
U
منظم کردن
regularize
U
منظم کردن
regularized
U
منظم کردن
squaring
U
منظم حسابی
squares
U
منظم حسابی
well conditioned
U
مرتب و منظم
array
U
منظم کردن
duly
<adv.>
U
بصورت منظم
regularizing
U
منظم کردن
square
U
منظم حسابی
order
U
منظم کردن
well ordered
U
مرتب و منظم
regularised
U
منظم کردن
squared
U
منظم حسابی
regular army
U
ارتش منظم
regular expression
U
مبین منظم
standing army
U
ارتش منظم
shipshape
U
منظم کردن
orderly
<adv.>
U
بطور منظم
systematic error
U
خطای منظم
systematic irrigation
U
ابیاری منظم
neatly
<adv.>
U
بصورت منظم
tidily
<adv.>
U
بصورت منظم
orderly
<adv.>
U
بصورت منظم
to set to rights
U
منظم کردن
arrays
U
منظم کردن
tidily
<adv.>
U
بطور منظم
regularizes
U
منظم کردن
regular polymer
U
بسپار منظم
lattice
U
توری منظم
lattices
U
توری منظم
regulater
U
منظم کردن
duly
<adv.>
U
بطور منظم
to set in order
U
منظم کردن
scottish gaelic
U
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
tidy
U
پاکیزه منظم کردن
irregular
U
نا منظم غیر رسمی
unconventional
U
جنگ غیر منظم
tidying
U
پاکیزه منظم کردن
ranked
U
اراستن منظم کردن
rank
U
اراستن منظم کردن
ranks
U
اراستن منظم کردن
procession
U
بصورت صفوف منظم
shipshape
U
مرتب کردن منظم
lattice network
U
شبکه توری منظم
liner trade
U
کشتیرانی منظم تجاری
tidies
U
پاکیزه منظم کردن
tidily
U
بطور اراسته و منظم
irregulars
U
عده غیر منظم
pick up
U
کندن منظم کردن
systemmatize
U
منظم یامرتب کردن
systematic desensitization
U
حساسیت زدایی منظم
taut loom
U
چله سفت و منظم
tidier
U
پاکیزه منظم کردن
tidied
U
پاکیزه منظم کردن
processions
U
درصفوف منظم پیشرفتن
regulars
U
پرسنل کادر منظم
processions
U
بصورت صفوف منظم
regular
U
پرسنل کادر منظم
systematic
U
منظم نظم پذیر
unconventional warfare
U
جنگ غیر منظم
tidiest
U
پاکیزه منظم کردن
procession
U
درصفوف منظم پیشرفتن
put on
<idiom>
U
منظم یا تولید یک بازی و...
assembler
U
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
My heartbeat is even .
U
ضربان قلبم منظم است
blended fund
U
سرمایههای بهم منظم شده
pogrom
U
قتل عام منظم روسی
pogroms
U
قتل عام منظم روسی
day in and day out
<idiom>
U
بطور منظم ،تمام مدت
systematic random sampling
U
نمونه گیری تصادفی منظم
regular solid
U
کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
Recent search history
Forum search
1
Vintage style
1
tink and grow rich
1
affixation
3
Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
3
Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
3
Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
2
مهرآسا
2
دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2
دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1
معنی لغوی کیسینگ در رشته مهندسی آب چیست؟
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com